جدول جو
جدول جو

معنی سری یری - جستجوی لغت در جدول جو

سری یری
زبانی خاص در برخی روستاهای فیروزکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرازیری
تصویر سرازیری
سراشیبی، شیب داری، راهی که رو به نشیب برود
فرهنگ فارسی عمید
بیماری ای که بر اثر کمبود ویتامین b در بدن بروز می کند و عوارض آن عبارت است از اختلالات قلبی، التهاب اعصاب و لاغری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دری وری
تصویر دری وری
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
منسوب بسریر. (برهان) ، بالینی. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(سُرر)
ناحیه ای است از نواحی ری که دارای چندین قریه میباشد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آن است که نامقیدان ولایت چون با کسی خصوصاً با ساده ای بد شوند جمعی بهم شده او را در خانه ای یا باغی یا در صحرایی برده فعل بد با وی کنند. و چون سر او را یکی می گیرد و دیگری فعل بد کند این عمل به سرگیری شهرت گرفته و با لفظ زدن و خوردن آید. (آنندراج) :
نبود از... خوردنش سیری
نخورد هیچ غیر سرگیری.
شرف الدین شفائی.
زده آن لعل سرگیری به یاقوت
چو سرکه پیش او حلوای یاقوت.
ملا فوقی (از بهار عجم) (از آنندراج).
، عمل از سر گرفتن. آغاز کار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ مِ)
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز. محصول آنجا غلات و سکنۀ آن 175 تن و راه آن اتومبیل رو است. صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. آثار نهر قدیم مشاهده می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ گَ)
انتقاد
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ مَ)
دهی از دهستان کره سنی بخش سلماس شهرستان خوی. دارای 190 تن سکنه است. آب آن از چشمه و نهر وردان. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
محل و جائی که سردسیر باشد
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ)
حرف یاوه و مفت و مزخرف و بی ربط. (فرهنگ لغات عامیانه). هذیان. چرند و پرند. سخن بیهوده. لاطائل. (یادداشت مرحوم دهخدا). سخن بی سروته.
- دری وری گفتن، پرت و پلا گفتن. ول گفتن. پرت گفتن. مغالطه کردن. جواب ناموافق با سؤال دادن
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نشیب، مقابل فراز.
- امثال:
هر سرازیری یک سربالایی دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از سردبیری
تصویر سردبیری
عمل و شغل سر دبیر
فرهنگ لغت هوشیار
سرازیر شدن سراشیبی دارای شیب بودن، یا سرازیری قبر. سرازیر شدن مرده به هنگام دفن، سراشیب شیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دری وری
تصویر دری وری
پرت و پلا، حرف یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربزیری
تصویر سربزیری
حالت و عمل سربزیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردسیری
تصویر سردسیری
منسوب به سرد سیر نواحی سرد سیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریری
تصویر سریری
منسوب به سریر، معالجات بالینی
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتن سر چیزی (مانند شمع)، خاموش کردن شمع و چراغ، عمل از سر گرفتن آغاز کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دری وری
تصویر دری وری
((دَ. وَ))
سخنان بیهوده، حرف های بی سر و ته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریری
تصویر سریری
((سَ))
منسوب به سریر، معالجات بالینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرازیری
تصویر سرازیری
سراشیبی، سراشیب، سراشیبی
فرهنگ فارسی معین
درکه، سراشیبی، شیب، نشیب
متضاد: فراز، سربالایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یک سوم چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
سرازیری
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی ساده با کودکان که از چرخاندن و تکان سر ایجاد شود
فرهنگ گویش مازندرانی
راه میان بر و شیب دار، چپ چپ نگاه کردن، انحراف از مسیر اصلی
فرهنگ گویش مازندرانی
به سوی خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
سرداری و سپهسالاری
فرهنگ گویش مازندرانی
مزد آب داری، سود
فرهنگ گویش مازندرانی